خانه ی کوچک با آرزوهای بزرگ! خانه ی کوچکِ دلم پر شده بود از آرزوهای بزرگ که سال ها با خودم همچون کوله باری سنگین حمل شان می کردم از خودم و از داشتن این همه آرزوهای کوچک و بزرگِ بر آورده نشده خسته شده بودم یکی دو بار اراده کردم بخشِ مهمی از آرزوهایم را پشت درِ حیاط بگذارم تا رفتگر با خودش ببرد و مرا از داشتن این همه آرزو های کهنه و نو راحت کند باورت می شود دلم به حال رفتگر محل سوخت که باید این همه بار سنگین را با خود حمل کند؟ با این حال چون تردید داشتم از آرزوهای ,آرزوهای بزرگ منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معرفی کالا blas قاصد آموزش طراحی سایت ایران ملودی Making Money Online in Iran فروشگاه آنلاین قهوه جی قرابیه|سفارش آنلاین کیک و شیرینی تور کانادا